خاطرات جالبن وقتی فکر میکنی به اونایی که یه زمانی میخندیدی گریه میکنی  و برعکس 

حال منم الان همینه دارم گریه میکنم به روزی که فکر کردم دخترخالم و ادمای دورم خوبن 

گریه میکنم به روزی که  فکر کردم اومد که  بمونه اما یهو گذاشت منو رفت

گریه داره حالم وقتی میبینم  خعلی راحت بهم تهمت میزنن 

یه برگه نوشته بودم درموردش حرفای دلم بود بهش ولی اونروز انداختمش تو جاده

مثه اونکه منو از قلبش انداخت بیرون ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

حتی لحظه ای ازم نشو جدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ای خدا امروز تولدش بود ولی کاش من نبودم خدایا  اونهمه برنامه ریختم همش پرت خداجون

مگه نمیگن مرگ حقه خب حقمو میخوام چیز زیادیه ؟؟؟

بهش گفتم برو تو وبی که واست درس کردم با کلی ذوق گفتم ولی اون فقط گفت باشه اگه

وقت کردم خدا خفه شدم ای کاش  میمردم و دل به اون نمیدادم بیزارم از همه ی پسرای

هوس باز 22 بهمن منم رفتم پیش مامانبزرگم الانم فقط دارم  با یه جسم بیهوده که هیچ

هدفی نداره زندگی میکنم نفرین بلد نیستم انتقام یاد ندارم خیانت مامانم دوس نداشت یاد

بگیرم ولی همشو سرم اوردن از همه نامردی دیدم دوستم دخترخالم  پسرخالم  خواهرم

 حامد همشون الان از من خوشترن اشکال نداره لابد این رسم روزگاره منم خودمو عادت

دادم  خدا من به درک خودشون خسته نشدن؟

خدای من امروز تولدم بود ولی کاش نبود اصلا ای کاش میمردم و امروزو نمیدیدم بیزارم از 28 مهر روزی که منو اوردی تو این جهنم خدا انتظار سخته مخصوصا وقتی میدونی تموم شدنی نیست انتظار من هنوزم تموم نشده کجاست اونی که قرار بود 28 مهر بهترین روزش باشه میبینی خدا اونم رفت همشون نامردن نیستن باهام فقط تظاهر میکنن کاش یکی بود که صادقونه دوسم داشت از حس تنفر بیزارم ولی از اونی که رو حرفش نیست میزنه زیرقولشم بیزارم خداجون بالاخره یه 28 مهر بیا منو نجات بده

خداجونم دیدی ااونم نمون دیدی خودت بردیش خدا مگه

من چکار کرده بودم که تنهام گذاشت میدونی خدا از وقتی

 از پیشمون رفته یه روزم خوشی ندیدم خدامن هنوزم

باورندارم مامانبزرگ ندارم یعنی میشه برگرده فقط یه باردیگه